یار
گفتمش بی تو چه باید کرد عکس رخساره ی ماهش را داد
گفتمش همدم شبهایم کو تاری از زلف سیاهش را داد
وفت رفتن همه را می بوسید به من از دورنگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من تلخی انتظار سر راهش داد
+ نوشته شده در شنبه دوم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 10:23 توسط حنیف حسینی
|